
کاری که شما انجام می دهید مدرکی است بر آنچه در درون خود باور دارید.
«همه فکر میکنند به بهشت میروند، اما هیچکس نمیخواهد
در جاده باریک قدم بزنید.
شاهراه جهنم عریض است و دروازه آن برای بسیاری از کسانی که آن راه را انتخاب می کنند گسترده است. متی 7:13 "تمام تلاش خود را بکنید تا از در باریک وارد شوید. به شما می گویم که بسیاری سعی می کنند وارد شوند و نمی توانند. لوقا 13:24
هیچ کس به بهشت عروج نکرده استاما او که از آسمان نازل شد، یعنی پسر انسان که در آسمان است. یوحنا 3:13
یک جاده خوب آنجا خواهد بود و نام آن "بزرگراه مقدس خدا" خواهد بود. برای خلق خدا خواهد بود. هیچ کس که شایسته عبادت خدا نباشد در آن راه قدم نخواهد گذاشت. و هیچ احمقی نمی تواند در آن بزرگراه تردد کند. اشعیا 35:8
هنگامی که به خواب می روید، به وضوح نام خود را صدا می زنند، صدایی چنان بلند که لرزش تخت شما را تکان می دهد. آنقدر وحشتناک است که احساس بیماری می کنید. شما چشمان خود را باز می کنید و خود را در محاصره میلیون ها انسان گریان و وحشت زده می بینید. همانطور که به اطراف نگاه می کنید، تخت بزرگ سفید قضاوت را می بینید و کسی که بر روی آن نشسته است وصف ناپذیر، باشکوه و زیباست. پشت تخت، آتش بزرگی است، شعله های آتش آنقدر بلند و درخشان است که به آسمان می رسد.
سپس صداهای بلندی می شنوید که همه را به زانو در می آورد. دو فرشته عصای خود را بر زمین می کوبند. سپس، فرشتگان را میبینید که مردی را برمیدارند و او را به جایی که شعلههای آتش است میبرند.
و او را به داخل آتشدانی انداختند، جایی که دیگر نبود.
پس از آن نامی را میشنوید و میبینید که دو فرشته دیگر بیرون میآیند و این بار زنی را انتخاب میکنند، او را به تخت میبرند، جایی که کتابهایی باز بود. او را جلوی تاج و تخت نشاندند. شما نمی توانید آنچه را که گفته می شود بشنوید، اما می توانید احساس شدید غم و اندوه را که از تاج و تخت می آید احساس کنید. سپس صدایی را می شنوید که می گوید: "چرا مرا دوست نداشتی و از دستورات من پیروی نکردی"؟ فرصت های زیادی به شما داده شد، اما نپذیرفتید. چندین پیامبر فرستادم تا به شما هشدار دهند، اما شما مرا تکذیب کردید. من توراتم را به تو دادم. من پسرم را برایت فرستادم تا نمونه ای کامل از اینکه چگونه می خواهم زندگی کنی. او دستورات غذایی مرا حفظ کرد، او سبت های روز هفتم مرا نگاه داشت، او روزهای عید مرا نگاه داشت، او تمام قوانین و احکام مرا نگاه داشت. سپس دو زاویه به عصای خود کوبیدند و او را به میان شعله های آتش بردند. و او دیگر نبود. همه آنقدر ترسیده بودند که برای فرصتی دیگر فریاد زدند، اما هیچ پاسخی دریافت نکرد.
ناگهان اسمت را میشنوی، خیلی میترسید، به زانو میافتی و گریه میکنی، به بالا نگاه میکنی و وقتی نزدیکتر میشوند دو فرشته به سمتت میآیند، احساس میکنی که دستهایشان به شانههایت برخورد میکند. همانطور که آنها می خواهند شما را بربایند. شما با این پیام از خواب بیدار می شوید